ارنواز ارنواز ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

شیپلپلون

شیرین کاری های ارنوازی

1390/10/11 16:04
نویسنده : عمه نوشین
1,864 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

سلام  به نی نی های عسلی خودم

چند تا از کارای خوشگلتو می نویسم که همه بونن چقد تو شیرینی مربا ی هلو!

 

ارنوازی حالا دیگه هر کسی رو می بینه بلند می گه  اووون کییییییییه

 

هرچیزی رو که می بینه  بلند میپرسه  اووووو چییییییییه             

 شکلکهای جالب آروین                         شکلکهای جالب آروین

دایم منتظره یکی لباس بیرون ،شال یا روسری سرش کنه و اونوقت دیگه دایم میگه .......

       ادامه مطلب رو بخون گلم

دایم منتظره یکی لباس بیرون ،شال یا روسری سرش کنه و اونوقت دیگه دایم 

                       میگه "د د"،"د د"،اونم با آواز و دست زدن

 

 

تمام مدت که تو کالسکه نشسته توی راه توی ماشین وتوآسانسوروخلاصه هرجایی غیر از خونه فقط میگه "دد"

          

راستی هفتمین دندون خوشگلشم توی این ماه در اومده

دیگه براتون بگم آها....

شعر تاب تاب عباسی روبامامانش می خونه بانازوادا و حرکات موزون

 

با گل گلدون من،ارنوازجون من،برای باباش نازوعشوه ای می کنه که بیابه دیدن

 

                  

 

آها بگم براتون از پروسه طولانی مدت راه رفتن که مثل پروژه ها ی شهرداری هنوز پایان کار نگرفته

                        

حدود دو ماه چیش 4 دست و پا راه رفتن رو شروع کردی عسلک ،اونم به شیوه ی عجیب و غریب یه پا رو زمین اون یکی پا رو مثل آدمی که بخواد سر پا واسته حرکت میکردی ،دنبال توپ میدویدی ها جیگر ....

 

big-animated Smiley                       big-animated Smiley                          big-animated Smiley   

بعدش دست به میز و مبل گرفتن و شروع کردی و می ایستادی سر پا ولی وقتی خسته می شدی نمی تونستی خودت بشینی ،یکی باید می شوندت که پاهات خسته نشه ،حالا جدیدا توی این دوهفته (البته من 10 روزی هست ندیدمت پیشرفت این چند وقته رو نمیدونم )دستتو به لبه میز یا مبل یا میز تلویزیون می گیری و دورش تاب میخوری و هرچی رو دلت خواست برمیداری و...خلاصه حسابی دست گل به آب میدی!

ادامه دارد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

خاله ی امیرعلی
13 دی 90 17:53
سلام عمه جون خوبی؟
قربون ارنواز جونم برم که شیرین کاریاش دل همه رو میبره
هفتمین دندونتم مبارک گلکم


مرسییییییییی.
چشم عسلي
22 دی 90 8:32
عزيزم تولدت مبارك


ممنونم چشم عسلی
نازبالام عرشیا
22 دی 90 11:44
کیییییییییییه ؟کسی نیست
تولدته
اومدیم بگو تولدت تولد تولدت مبارکککککککککککککککک شیپلپلون

حالا فهمید ی کییییییییه
D>


خوش آمدی عرشیا
مامان هامان
22 دی 90 14:50
ارنواز جونم تولدت مبارک خاله
زهرا از نی نی وبلاگ213
24 اردیبهشت 91 10:12
کودکم کمی تب داشت شب زودتر از همیشه خوابید

.....

نیمه شب از جا پریدم

انگار کسی صدا میزد: مامان ...مامان....

همسرم راحت و آسوده خوابیده بود و همه جا غرق در سکوت...

"خواب دیده ام آری خواب دیده ام"

هنوز چشمم گرم نشده بود که دوباره شنیدم: مامان..... مامان

پریدم و سریع به اتاق کودکم رفتم ونگاهش کردم مثل فرشته ای معصوم و زیبا در خواب ناز بود

لحافش را مرتب کردم وصورتش را بوسیدم

دلشوره داشتم همه جای خانه را سرک کشیدم و دوباره به بستر رفتم

اینبار خیلی واضح تر و بلند تر از قبل... انگار هزاران نفر همزمان فریاد میکردند:

"مامان....مامان..."

تا اتاقش دویدم ! تب داشت پایین تخت نشستم به موهایش دست کشیدم و

دستمال نمدار را هر چند دقیقه یکبار عوض کردم خسته بودم اما خواب به چشمانم نمی آمد

آرزوهایی که برایش داشتم را مرور می کردم

تا سپیده دمان....

"روز مادر مبارک"


عشقمادر به فرزند رو تو کلام نمیشه خلاصه کرد اما از صمیم قلب ارزوی خوشبختی برای زهرا نازنازی ومامانش که عاشقشه رو دارم .ممنون که بهمون سر می زنید




شما خیلی مهربونید
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیپلپلون می باشد