ارنواز ارنواز ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره

شیپلپلون

ارنوازی می ره عروسی اونم دو تا دو تا

1390/7/11 21:57
نویسنده : عمه نوشین
1,395 بازدید
اشتراک گذاری

دوباره سلام دوست جونیا

مدتیه  دیگه وقت نمی کنم وبلاگ نی نی رو به روز کنم  ،به  خصوص که دانشگاه ها هم دیگه باز شدن و منم همه تابستونو تنبلی کردم و پروپزال ننوشتم .حالا تو 1 ماه آینده باید تحویلش بدم ...واااااااااااااااااااااااااااای

عروسی   

ارنواز جونم 29 شهریور علوسی پسرخاله مامانت بود و شما از چند روز جلوتر رفته بودین خونه خاله مامانت .بابا امین روز عروسی اومد پیشت .ما هم همینطور

                                                بقیه مطلب رو هم بخون عسل شکلک های عروسک

شکلک های عروسک

اما جونم برات بگم از شب عروسی ...همه چی خوب بود وبا حال وپر از شادی به جز یه نی نی اخمو که همش داشت گریه می کرد .اخه نی نی چی شده بود ...

از اول تا آخر عروسی همش گریه می کردی و بغل هیچکی نمی رفتی به جز مامان و بابات .دیگه مامان داشت عصبانی می شد چون نمی ذاشتی تو عروسی پسر خاله بره وسط...

خلاصه اونم یه شب بود و گذشت ...

 

   glossy smiley blue angry   glossy smiley blue crazy   glossy smiley blue crying   glossy smiley blue wink

4 مهر ماه هم عروسی فرید ،پسر دایی بابات بود که ما مجبور شدیم فاصله بین این دو تا مراسم رو همونجا بمونیم .ولی چون بابات باید می رفت سر کار ،برگشت خونه ...

ارنواز جونم،وقتی فرید به دنیا اومد مامانش مریض شد و بعدشم رفت پیش خدا ...برا همین بی بی (یعنی مامان بزرگ من ) اونو بزرک کرد .واسه همین هم مامان جونی که مامان من و بابات خیلی خوشحال بودن و همه شادمانی می کرد

خلاصه بعد از 3 سال خواستن عروس و داماد و مخالفت خانواده هاشون بالاخره بزرگترا قبول کردن و اون دوتا هم که دیگه نگو .....سریعا بساط عروسی رو راه انداختن

راستی میز حنابندون و حنا رو من و نسیم با کمک مامانت درست کردیم

شما هم که دیگه انگار به شلوغی و سر و صدا عادت کردی دیگه گریه نکردی

آفرین به نی نی

شب عروسی خیلی خوش گذشت

مراسم صبح بعد از عروسی رو هم که برگزار کردن . حلوا و کلوچه ها خیلی خوشمزه بودن .کلوچه های شکل عروس و داماد رو بی بی به من ونسیم داد .دلم نمیاد بخورمشون .دیگه ما برگشتیم ولی مامانم هنوزم پیش بی بی مونده تا جشن سه شبه (همون پاتختی )رو هم اونجا باشه .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مهسا
7 مهر 90 17:11
سلام نوشین جان از حالا شروع کن که بهت فشار نیاد .موفق باشی . ارنواز جونم انشالله عروسی خودت
الهام مامان رامیلا
8 مهر 90 20:09
سلام ارنواز جونم روزت مبارک باشه خاله جونم روز دخملی مبارک باشه دیر شده ولی شما ببخشید


خواهش می کنم .شما ببخشید که من وقت نمی کنم به روز باشم و دایم بهتون سر بزنم
خاله ی امیرعلی
10 مهر 90 14:17
سلام نوشین جونم
خیلی خوشحالم که بهتون خوش گذشته برای هر دوتا عروس دوماد هم ارزوی خوشبختی میکنم
خوب شد اپ کردیا دلمون واستون تنگ شده بود
امیدوارم همیشه موفق باشی
بوووووووووووووووووووووووووووووووووووس



مرسی عزیز دل .بوس بوس هزار تا
مامان آرتین
13 مهر 90 19:39
سلام عزیزم. 7 ماهگی دخملمون مبارک باشه.
من با وب شما مشکل دارم. هیچوقت نمی تونم تو پست مربوط به خودش نظر بدم.


ممنونم .چرا ؟برای منم گاهی پیش میاد که نتونم کامنت بذارم ولی صفحه رو میبندم دوباره باز می کنم معمولا مشکل حل میشه
مامان کوثر
15 مهر 90 17:39
کودکان در کنار ما بزرگ می‌شوند، می‌خندند، می‌گریند، بازی می‌کنند و یاد می‌گیرند.ن‌ها حق دارند که در مورد زندگی خودشان حساس باشند، نظر بدهند و بخواهند که نظر آن‌ها جدی گرفته شود. لحظه‌ای تامل کنیم و ... به کودکان گوش دهیم!
عزیزم روزت مبارک


خیلی ممنون مامان .دوست دارم .
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیپلپلون می باشد